پس از بیستوچهار سال از غروب مزاری، با آنکه او در میان بخش بزرگی از جوانان هزاره به یک نماد عدالتخواهی و معیار رهبری کاریزماتیک بدل شده است، اما اکنون این پرسش بیش از هر زمانی درخور تأمل و یافتن پاسخ است که نسل جوان ما چه شناختی از مزاری دارند و چرا نسبتبه مزاری دلبستگی نشان میدهند؟
به نظر میرسد گرایش فزایندۀ زیادی جوانان و گروههای اجتماعی به امرِ مزاریدوستی، بیش و پیش از آنکه مبتنی بر شناخت کارنامۀ مزاری باشد، یک حس نوستالوژیک میباشد که اساساً و عمدتاً ریشه و منشأ در چند مسأله و عامل بنیادین دارد:
- احساس سرخوردگی نسبتبه رهبران سیاسی کنونی هزاره
جوانان امروزی هزاره احساس میکنند با رهبران قومیشان زبان مشترک و حس همداستانی مشترک ندارند. این جوانان تصور میکنند که رهبران کنونی با اوتوریتۀ سنتی، دانش مذهبی، اشرافیت سیاسی و فاصلۀ طبقاتی خود نتوانستهاند و یا نمیتوانند ترجمان خواستهها و شأن و جایگاه سیاسی هزارهها و پاسخگوی مطالبات و همگام با رشد نیازها و ضروتهای مدرن و جدید این نسل باشند.
- احساس نارضایتی نسبتبه وضع موجود:
بسیاری از جوانان هزاره که در فضای آزادِ پس از بن، زمینۀ تحصیل و رشد فرهنگی و اجتماعی پیدا کردهاند و به آرمانهای بلند اجتماعی و شخصی دل بستهاند، با دغدغههای امروزی و نیازها و ضرورتهای مدرن در فضای دمکراتیک، خواهان احترام و جایگاه شایسته در جامعه و خواهان حضور و مشارکت مؤثر در نهادهای سیاسیـاجتماعی و فعالیتهای اقتصادی و مدیریتی هستند. در موقعیت امروزی اما این نسل تصور میکنند که حضور کمرنگ آنها در ادارات دولتی، انزوای سیاسی وفقر اقتصادی، نوعی حس تحقیر سیاسیـاجتماعی برایشان پدید آورده است. بدین رو، آنها این حس عزلت و سرخوردگی را ناشی از حضور نامؤثر سیاستگران هزاره در نظام سیاسی میدانند که نتوانسته است منافع و اقتدار سیاسیـقومی هزارهها را در عرصههای کلان تعامل ملی، تمثیل و تأمین کنند.
- آموزههای سیاسی رادیکال
نسل جدید ضمن آنکه محصول دورۀ جدید است که در آن آزادیهای سیاسی و رشد فرهنگی و دگردیسیهای اجتماعی و فکری قابل دیدن است، اما این نسل با آرزوهای بلند و رؤیاهای بزرگ و مدعاهای آرمانگرایانه، نسلِ رادیکال و منازعهجو و پرسشگر و با مطالبات حداکثری نیز میباشد. این نسل با رخداد تبعیض و تحقیر، عادت نمیکنند و تجربۀ زیستن در سیاهههای تاریک نسلهای پیشین هزاره را برنمیتابند. بدین رو است که مشاهدۀ تبعیضهای سیاسی و حاشیهنشینیهای اجتماعی و قومی برایشان غیرقابل هضم است. بنابراین، این نسل، غالباً بر این باورند که مزاری با گفتمان رادیکال سیاسی، فضای حاکم بر زندگی جمعی هزارهها را به سمت وضعیت مبارزات و مطالبات انقلابی رهبری نمود و با قدرت تفنگ و زبان درشت، هزارهها را به تغییر سرنوشت و عمل رادیکال سیاسی، آدرس داد.
بنابراین، با چنین شناخت و درکی، نسل نو هزاره در جستجوی گمشدهای به نام مزاری هستند و بدین رو هرچه زمان میگذرد، با تشدید سرخوردگیهای سیاسی و اجتماعی درحوزۀ قدرت، چهره و نام مزاری در غبارِ درک حقیقی و داستان اسطورهای درهم میآمیزد.
- افزودههای مزاری بر ادبیات سیاسی
واقعیت این است که اگر شناخت مزاری در سطح نوستالوژی سیاسی متوقف شود و تبدیل به یک پرسش استراتژیک در زندگی و عمل اجتماعی نسل جوان هزاره قرار نگیرد، نهتنها مزاری را از محور یک سوژۀ گفتمان عقلانیـاستراتژیک دور میسازد، بلکه از یکسو به یک سنت مذهبی متصلب در الگوی رفتار فرهنگی و گفتمان ضیق درونقومی محصور میکند و ازسوی دیگر، حوزۀ درک و شناخت این نسل را از عناصر مهم هویت، مصلحت و منافع و تعامل کلان برون قومی نیز منحرف و به بنبست و ایستایی استراتژیک میرساند.
شناخت واقعی از مزاری در این حقیقت خلاصه میشود که او یک رهبر سیاسی صاحب طرح استراتژیک و یک مبارز هدفمند بود. نقشۀ راه داشت و دارای الگوی روشن در طرح مطالبات قومی و تعامل کلان ملی بود. صادقانه برای این هدف مبارزه نمود و متعهدانه به دنبال طرح نقشۀ راه سیاسی کوشید و جسورانه مطالبات و شعارهای استراتژیک خود را بیان کرد.
او کلیدواژههایی را در ادبیات سیاسی مطرح نمود که امروزه بهمثابه یک گفتمان عمومی در حوزۀ تعامل سیاسی و به یک فرهنگ مدنی در مطالبات اجتماعی پذیرفته شده است. دغدغۀ او «عدالت سیاسی» بود. برای شرح این مفهوم و طرح این دغدغه، مفاهیم و کلیدواژههای زیادی را در دفتر ادبیات سیاسی ثبت کرد که امروزه، هم در مطالبات مدنی شناخته شده است و هم در در تعامل دمکراتیک قدرت سیاسی، جا افتاده است. بخشی از این کلیدواژهها در مفاهیم ذیل وارد ادبیات سیاسی شده است:
ـ دولت فدرال اسلامی،
ـ مشارکت اقوام در قدرت سیاسی براساس شعاع وجودی،
ـ تعدیل ساختارواحدهای اداری ولایت و ولسوالی براساس نفوس،
ـ رسمیت مذهب شیعه (در سطح کلانتر، این خواسته به معنای به رسمیت شناختن مفهوم تمام آزادیهای مذهبی و اعتقادی در یک نظام سیاسی میباشد)،
ـ نفی تبعیض و انحصار،
ـ شأن اجتماعی و حقوق زن،
ـ برابری شهروندی در برخورداری از احترام و امتیاز،
ـ جرم نبودن هزاره در تعامل قومیـانسانی.
شخصیت، بصیرت و سیرت مزاری را در ذیل تعریف و شرح این مفاهیم کلیدی باید شناخت و تبدیل به یک گفتمان درونقومی و برونقومی ساخت. شرح و طرح این کلیدواژهها، روشنترین راه و اساسیترین چارچوب برای قضاوت و قناعت اجتماعی نسبتبه رهبری و الگوی شناخت وی میباشد.
مزاری هرگز نیاز به تقدیس و برساختن رمزوارگی آیینی ندارد، بلکه شناخت او ضرورت بنیادین و عقلانی به تعمق و تدبر نسبتبه این کلیدواژهها و مفاهیمی دارد که او از سر درکِ درست سیاسی، تعهد تاریخی و صداقت قومی مطرح کرد.
- عناصر کلیدی شناخت مزاری
- تبری از کیش شخصیت
مزاری هرگز در عمل سیاسی و مبارزۀ حق محورانهاش، بهخصوص پس از عبور از سازمان نصر و قرار گرفتن در جایگاه رهبری سیاسی هزارهها در سالهای اخیر عمرش، دنبال کیش شخصیت نبود. بدین معنا که او حتا اگر زنده بود، دوست نداشت هواداران و پیروانش شخصیت و جایگاه او را مقدستر از آرمانها و اهدافش بشمارند. کسانی که او را میشناسند بهخوبی بیاد دارند که او در عمل، همیشه مقید به اخلاق و متعهد به قوانین تشکیلاتی و حزبی بود و اساساً بنیاد مبارزهاش بر اساس نفی کیش شخصیت و قدسیتزدایی از استبداد و مستبدان بود. بدین رو، نسل جوان میباید شناخت از مزاری را برمبنای دو عنصر مهم، یعنی نخست شخصیت اخلاقی و فردی او بهعنوان یک فکت مهم رهبری و دوم گفتمان سیاسی و اهداف استراتژیک وی در عرصۀ قدرت، ساختارهای اجتماعی و تعامل کلان ملی استوار سازند. آیینی ساختن سیره و بصیرت مزاری و مقدس ساختن شخصیت و فردیت او، ارزشهای مبارزه و جوهر کلام و پیام مکتب سیاسی وی را در غبار تصورات آیینی و نمایشهای احساسی گم میکند. - نقدپذیری
من تا آنجا که در خاطرم باقی مانده، مزاری انتقادپذیرترین رهبر سیاسی بود. حرف و نقد مخالفان و منتقدانش را با آرامش و صبوری گوش میداد، ولی با استدلال محکم وبرهان قاطع پاسخ میگفت. خوب به یاد دارم که پس از تشکیل «حزب وحدت» و پیش از آخرین سفر مزاری به بامیان، شبی در منزل سید عبدالحمید سجادی، با وساطت سید محمد سجادی جلسهای با یکی از علمای معترض و منتقد که عضو شورای اتفاق بود و با جناح مربوطهاش بهتازگی به حزب وحدت پیوسته بود، ترتیب یافته بود. آن شخص معترض که به دلیل تعلق به یک خانوادۀ صاحبنام، آدم نسبتاً شناختهشدهای در حزب خودش بود، نسبتبه انتخاب ریاست شورای نمایندگی حزب وحدت در تهران، اعتراض و انتقاد شدید و پرتنش و تندی را متوجه مزاری نمود. مزاری بیش از یک ساعت چارقد نشسته، دستهایش را بغل کرده بود و چشمش را به زمین دوخته بود و با دقتی توأم با آرامش، انتقاد و اعتراض آن متعرض را میشنید. پس از اتمام نقد و اعتراض آتشین آن معترض، سرش را بالا کرد وپرسید: «گپای شمو خلاص شد بابهِ مَه؟» و پس از اطمینان از تمام شدن حرفهای آن شخص، شروع کرد به صحبت و پاسخ دادن. حدودِ بیش از یک ساعت، پیوسته و با آرامش، یکبهیک به موارد اعتراضات و انتقادهایش جواب داد. من شگفتزده شده بودم از این صبوری و منطق قوی و استدلال محکم مزاری. پس از تمام شدن صحبتهایش، فرد معترض لبخند زد و آرام گرفت و حتا سپاسگزاری نمود؛ گویی آب سردی بر عطش درونش ریخته باشد.
بیان این روایت برای این بود که نتیجه بگیرم، تا آنجا که من شناخت شخصی از مزاری دارم، او شنواترین رهبر سیاسی در برابر نقد و اعتراض بود. همانگونه که در حیاتش آزاد زیست و آزادانه و شجاعانه حرفش را زد، به منتقدانش نیز احترام و آزادی قائل بود تا نقد و اعتراضشان را بیان کنند. از همین رو است که باور دارم او، پس از مرگش نیز، هرگز راضی نخواهد بود پیروانش آزادی بیان و حق نقد را از مخالفان وی سلب کنند.
مزاری معصوم نبود؛ یک رهبر سیاسی بود. در عمل سیاسی، همیشه جای سهو و خطا وجود دارد. شناخت درست مزاری، تنها از مسیر تحسین و تکریم و سخنرانیهای احساسی ملاها و سیاستگران شعارپرداز به دست نمیآید، بلکه با سنجش و نقد منصفانه، محققانه و آگاهانۀ عملکرد سیاسی او، کارنامه و پیکار سیاسی و مدعاهای بزرگ انسانیاش پیراستهتر دیده خواهد شد و درک عمیقتری از شخصیت و کاریزمای سیاسیـاجتماعیاش فراهم خواهد آمد. بنابراین، بگذاریم آن دسته از جوانانی که شناخت اندکی از مزاری دارند و یا حتا نقدی بر او وارد میدانند، حرف خود را بر زبان بیاورند و نقد خود را بنویسند. با اینگونه رویکرد، میتوان مزاری را در پرتو تاریخ، روشنتر دید و آگاهانهتر دوستش داشت، صادقانهتر همراهیاش نمود و انگیزهمندتر با میراثهایش احساس همنوایی و همپیوندی کرد. - صلح درونقومی
یکی از بزرگترین میراثها و کارنامههای مزاری، صلح درونقومی و همپذیری شکیبانه بود. نقش مزاری در تشکیل حزب وحدت و تلاش صادقانۀ او در پایان بخشیدن به منازعات خونین گروههای سیاسی و احزاب شیعیـهزارگی در دهۀ 60 و قاطعیت و تعهد او بر نفی و طرد جناح بازیهای درونحزبی در دورۀ رهبری حزب وحدت، مبارزات و ابتکارات بیبدیلش در طرح شعارهای استراتژیک و گفتمانهای سیاسی میباید سوژۀ بنیادین شناخت و تعریف او گردد. نسل جوان امروز ما میباید این بُعد از کارنامۀ مزاری را با دقت و تعمق بیشتری بخوانند و مبنای کنش سیاسیـاجتماعی خویش قرار دهند.
گسست سیاسی و شکافهای روبهافزایش درونقومی هزارهها، میتواند زمینهها و بسترهای یک خطر جدی برای بازگشت لجام گسیخته به بحران سیاسی و فرسایش اجتماعی دهۀ شصت را فراهم نماید. بدین رو، شکیبایی در تعامل درونقومی، سوای تفاوتهای سیاسیـمذهبی و پراکندگیهای جغرافیایی و مسالمت و عقلانیت در درک منافع و اقتدار درونساختاری این جامعه، میتواند قدرت سیاسی و استحکام بنیانهای گفتمان درونقومی جامعۀ هزاره را تضمین کند و آنها را در عرصۀ کلانتر تعامل ملی و چانهزنیهای قدرت بینالقومی، صاحب اثر و تأثیر نماید. - گفتمان سکولار
مزاری یک روحانی بود، اما در عمل سیاسی و اندیشۀ اجتماعی، مباحثی را مطرح و مورد توجه قرار داد که نتایج و محتوای سکولاریک داشت. او از رسمیت مذهب شیعه بهعنوان یک حق شهروندی سخن گفت، اما بنیاد مطالبات و مبارزات او برمبنای مشارکت سیاسی، عدالت اجتماعی، حقوق اقلیتها (به معنای عام جنسیتی، مذهبی و دینی و اجتماعی و تباری) و ارزشهای انسانمحور و تعامل سکولاریک با تمام گروهها و گرایشهای اعتقادی و سیاسی استوار بود. به همین دلیل بود که در زمان رهبریاش، مرجع سیاسی و رهبر مورد اعتماد تمام طیفهای سیاسی هزاره قرار گرفته بود.
بنابراین، محدود کردن مزاری در سه عنصر مذهب شیعه، صنف روحانیت و گرایشهای ایدئولوژیک، ضمن آنکه جفا بر کارنامۀ تاریخی و مرامنامۀ سیاسی او میباشد، بهشدت گمراهکننده و انحرافآمیز است و زوایای روشن میراث و آثار متقن دستاوردهای مبارزاتی و الگوی عملی و اهداف انسانیـعرفی او را پنهان نگه میدارد. - رویکرد تعاملی
مهمترین وجه سیاستگری مزاری که اندیشیدن دربارۀ آن برای نسلهای امروز و فردای هزاره، بهمثابه یک آموزۀ سیاسی، مهم است، شناخت مزاری از پیچیدگیهای ساختاری جامعۀ افغانستان و گفتمان قومی حاکم بر فضای تعامل ملی بود. او با درک این پیچیدگی، معتقد بود که هزارهها برای شریک شدن در سرنوشت مشترک و سهم گرفتن در شکلبندی تاریخ سیاسی و بهسازی نظم قدرت ملی میباید رویکرد تعاملی با تمام اقوام پیشه کنند و همسازگری را بهعنوان یک اصل در بنیاد رویکرد سیاسی خویش اتخاذ نمایند. به همین دلیل بود که میگفت: «ما وحدت ملی را یک اصل در افغانستان میدانیم.»
اگر مزاری در سه سال حضور خود در کابل کوشید با تمام رهبران قومی و قدرتهای ذیدخل در بحران کشور، از درِ گفتگو و تفاهم و در مواردی مانند رابطه با رهبری سیاسی جامعۀ اوزبیک، از دریچۀ دوستی و اعتماد وارد شود. مزاری در هیچ جنگی پیشگام نشد. تمام جنگهایی که بین حزب وحدت به رهبری او وجمعیت اسلامی به رهبری برهان ادین ربانی و حزب اتحاد اسلامی به رهبری عبدالرب رسول سیاف اتفاق افتاد، جنگ دفاعی بود. او میدانست که حزب وحدت تحت رهبری او و بلکه تمام هزارهها، نه توان ادامۀ جنگهای فرسایشی را دارد و نه قدرت برنده شدن در تقابل همهگیر نظامی را. به همین دلیل کوشش او این بود که ضمن دفاع از حریم هویت و حرمت جامعۀ خود، برای بهسازی زندگی جمعی و ثبات سیاسی، به زیست مسالمتجویانه و مبادلات فرهنگیـتمدنی هویتها میاندیشید و بدین رو، تعامل، همسازگری و همپذیری در مناسبات چندجانبۀ قومی را مهمترین ضرورت بقای سیاسی و تضمینگر حیات ملی میدانست. - مانفیست ملت سیاسی
بزرگترین مانفیست مزاری، ساختن یک «ملت سیاسی» از جامعۀ هزاره بود. او دریافته بود که مشکل بزرگ تاریخی هزارهها فقدان یک «روح جمعی» در فرایند یک آگاهی سیاسی و در قالب یک نهاد مشترک سیاسی میباشد که بتواند هزارهها را به صفت یک «قدرت اجتماعی» و یک ملت سیاسی صاحب اقتدار جمعی در سطح ملی ارتقا بخشد.
مزاری برای ساختن یک ملت سیاسی، سه عنصر بنیادین را در جامعۀ هزاره برجسته ساخت و تمام گروههای اجتماعی، طوایف و مناطق هزارهها را به آن سه عنصر اساسی معطوف نمود:
الف) ایجاد یک نهاد قدرتمند سیاسی که بتواند بهعنوان چترِسیاسی و مطمئن برای هزارهها عمل کند و ترجمان قدرت سیاسی، آرمانهای تاریخی و خواستههای بنیادین اجتماعی آنها باشد.
حزب وحدت زیر رهبری مزاری، توانست بهعنوان یک نهاد قدرتمند موقعیت پیدا کند و بدین ترتیب موفق گردید بهمثابه یک نیروی انسجام بخش سیاسیـاجتماعی، گروههای اجتماعی مختلف و نیروهای سیاسیـایدئولوژیک متعدد را سازماندهی نماید و در عرصۀ تعامل قدرت سیاسی بهعنوان یک طرف اصلی و قدرتمند نقش ایفا کند.
ب) رهبری مقتدر و متحد سیاسی:
شهید مزاری توانست برای نخستین بار در تاریخ سیاسی دو قرن اخیر هزارهها، بهصفت یک رهبر سیاسی مشروع و مقتدر و برخوردار از زیرکی و تجربۀ طولانی مبارزات سیاسی، ظهور کند و با انتخاب یک زبان مؤثر سیاسی، اهداف اجتماعی، مطالبات سیاسی و نقشۀ استراتژیک ملتسازی به تقویت روح جمعی و بیداری وجدان سیاسی هزارهها تکانهای بنیادین ایجاد کند.
انسجام مردمی، بسیج اجتماعي، زبان مشترک، جرئت اجتماعی و آگاهی فرهنگی و توجه به منافع مشترک از جمله پدیدهها و پیامدهای رهبری مزاری بود.
ج) گفتمان سکولار هویتمحور مزاری بهدرستی دریافته بود که بحران اساسی و عمومی افغانستان در قدم نخست و بحران اجتماعیـفرهنگی هزارهها بهتبع آن، بحران هویتی است. نزاع هویتی سادهترین و همزمان عمیقترین نزاع تاریخی میباشد که تمام حوزههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و زیستیـاکولوژیک افغانستان را احاطه کرده است. همین نزاع موجب بحران ساختاری و مانع توسعۀ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در این سرزمین گردیده است.
از همین رو بود که مزاری، نخست بحث احیای هویت را با تکیه بر امر خویشتنشناسی تاریخیـفرهنگی، بهمنظور تقویت روح جمعی و تقویت انرژی فرهنگیـاجتماعی و انگیزش مسئولیت و بیداری سیاسی هزارهها مطرح کرد و سپس هزارهها به یک امر کلانتر سیاسی معطوف نمود و آن گفتمان سکولار و عرفی در حوزۀ تعامل جمعی در درون جامعۀ هزاره بود. گزارههایی مانند «هزاره بودن جرم نیست»، یا این برسازه که هرقومی به اندازۀ شعاع وجودی خویش باید در قدرت سهیم باشد، و یا طرح حقوق اقلیتها و مشارکت سیاسی، مفروضههای سیاسی و عناصر گفتمانی نیرومند، تکاندهنده، برانگیزاننده و انرژیبخشی بودند که هزارهها را به امر کلانی بهنام منافع جمعی، قدرت جمعی، مطالبات انسانی و باورهای سیاسیـهویتی معطوف و پیوند زد و بدین ترتیب قدرت منجمد و خفتۀ اراده و فاعلیت آنها را احیا کرد و در مسیر فعلیت فعال شتاب داد. - گفتمانِ معطوف به قدرت
مزاری یک مدعای بزرگ در گفتمان قدرت مطرح کرد و آن، گزارۀ بنیادینِ مشارکت عادلانه هزارهها در قدرت سیاسی بود؛ امری که برای نخستینبار با چنین صراحت و قدرت و جدیتی در تعامل قدرت، درحوزۀ ادبیات سیاسی و در فضای کلان گفتمانی افغانستان مطرح میشد و بهتدریج در قاموس ادبیات سیاسی و در مناسبات قومی جا میافتاد.
احزاب سیاسیـجهادی و رهبران فکری و اجتماعی و سیاسی هزارهها تا آن زمان، هیچگاه صاحب یک گفتمان سیاسی روشن نبودند و بهویژه در عرصۀ قدرت، هیچ ایده و نشانهای را مطرح نکرده بوند. مزاری اما نخستین فردی بود که وجدان سیاسی هزارهها را معطوف به امر قدرت سیاسی نمود و بحث مشارکت و تعامل در حوزۀ قدرت سیاسی کلان را مطرح وبرای نخستینبار بهصورت نهادمند و پویا، وارد دستگاه ذهنی، روح جهعی و ادبیات سیاسی هزاره ها نمود. بدین ترتیب بود که این گفتمان سیاسی، مهمترین فرصت را برای انسجام سیاسی و همبستگی اجتماعی جامعۀ هزاره فراهم آورد.
(12.03.2019)